سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























خاطرات سرخوشانه

سلام سلام سلام سلام

هزار و شونصد تا سلام

 

(سعی کنین حتما موقع خوندن جملات بالا ریتم شعر رو حفظ کنین ... اگه خواستین حرکات موزونی چیزی هم از خودتون در وکنین مشکلی نیست نیشخند)

خوبین ؟ ... چه خبر مبرا ؟ ... ما هم خوبیم ... به لطف خدا ... آخه چند روز گذشته شیراز کلی بارون اومد و ما هم در عوض اون کلی ذوق مرگ شدیم  ... از زمستون پارسال تا حالا هیچ بارندگی ای نداشتیم ...

دیروز مامان میگفت این بارونا هدیه ی روز دختره Hippie ... گفتم اگه مامان بزرگا و خاله ها پسر دوستن مثل اینکه خدا دختر دوسته !!! ... پسرا تقریبا یه روز واسه خودشون دارن ... آخه اونا روز مرد رو به همدیگه تبریک میگن ! ... در حالی که روز زن واسه زنای ازدواج کرده س و کمتر پیش میاد کسی به دخترا تبریک بگه ... بعدشم از اون گذشته دخترا به این ماهی به این گلی به این خوبی بایدم یه روز مختص خودشون داشته باشن  ...

دیروز توی برنامه ی فیتیله یه شعر خوندن که خیلی خوشمل بود ... ریتمش هم خیلی قشنگ بود ... واسه همین با گوشیم ضبطش کردم ... کاش میشد واستون یه جوری میذاشتم روی وب ... ولی بلد نبیدم ... واسه همین شعرشو مینویسم :

خواهرم واسه دل من

تو همیشه آسمونی

تو هوای من همیشه

مثل ماه مهربونی

تو شمیم عطر یاسی

تولب باغچه ی خونه

لحظه ها با تو عزیزن

ای قشنگترین بهونه

خواهرم تو چشمای تو

مهربونی خونه داره

انگاری صد تا پرستو

توی چشمات لونه داره

خواهر ناز و قشنگم

خواهر خوب و عزیزم

میخوام هر چی گل تو دنیاس

زیر پای تو بریزم

 

خیلی خوشمله ...

دیروز مامان و بابا رفتن استهبان ... من از صبح تا ظهر حدود ساعت دو و چهل و پنج دقیقه تهنا بودم ... شب که خالم فهمیده بود اینقدر ناراحت شد که نگوووووووووووووووووووووووو ... میگفت من نمیدونستم سمانه تهنا بوده ... چرا بهم نگفتین تا بیایم دنبالش و ببریمش خونمون ؟!!! ... آخه مگه چقدر بوده ؟! ... مگه من بچه م ؟!!! ... من مامانمو میخوااااااااااااام ...

باور کنین این دیوونه بازیا و بیش فعالیا بیشترش مختص ایناس ... اگه بخوام توی دنیای واقعی هم از این کارا بکنم که میگن دختره خله ! ... یا حداقلش میگن چقدر لق و سبکه  ... واسه همین بیشتر مواقع در آرامش کامل به سر میبریم ... مگه اینکه یه جایی باشم که همه از بر و بچ باشن و مجلس بی ریا !!  ... توی خونه اینقدر اذیت میکنم که گاهی اوقات مامان نیگام میکنه و میخنده ... میگم واسه چی میخندی ؟ میگه به قیافه ت که نگاه میکنم خنده م میگیره !!! Clown... اینم از مامان ما ! ...

 

 

پ.ن 1: از آقا مانی خیلی خیلی ممنونم ... واقعا با کارت تبریکش خیلی بهمون حال داد

پ.ن 2: من دچار وبلاگ شیفتگی کاذب شدم ... البته فقط در مورد وب خودم ... اگه روزی 5-6 بار وبلاگمو نبینم دق میکنم !!!!


نوشته شده در شنبه 87/8/11ساعت 8:34 صبح توسط نظرات ( ) |

حدیث چهارم

«حدیث اخلاقى: تواضع»

متن حدیث:

قال الصادق(علیه السلام): من التواضع أن ترضى بالمجلس دون المجلس و أن تسلّم عن من تلقى و أن تترک المراء و إن کنت محقّاً و لا تحبّ أن تحمد على التقوى.(وسائل، ج 8، ح 4، باب 75 از ابواب آداب العشرة)

 ترجمه حدیث:

امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: از نشانه هاى تواضع این است که به نشستن در جایى که پایین تر از حدّ عرفى توست راضى شوى و با هر که روبرو مى شود سلام کنى و در جایى که حق با توست جدال براى به کرسى نشاندن حرف خود را رها کنى و به ستایش بر رعایت تقوى خشنود نشوى.

شرح حدیث:

امام صادق(علیه السلام): دراین روایت به چهار مصداق از مصادیق تواضع اشاره مى کنند:

1ـ پایین تر نشستن در مجالس

یکى از نشانه هاى تواضع این است که در جایى بنشیند که پایین تر از حدّ عرفى اوست; گاهى صدر مجلس دلالت بر شخصیّت است و گاهى پایین مجلس.

2ـ سبقت در سلام

هر کس را ملاقات مى کنى سلام کن و منتظر نباش که دیگران به تو سلام کنند و این نشانه شخصیّت است. در احوال پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)آمده است که کسى در سلام کردن بر ایشان سبقت نگرفت.

3ـ عدم پافشارى بر حرف خود

«مراء»، جدال براى به کرسى نشاندن سخن است حق یا ناحق که چنین شخصى نیّتش محکوم کردن طرف مقابل و این خلاف تواضع است. مراء یکى از گناهان کبیره است که از تکبّر و برترى جویى سرچشمه مى گیرد و آثار منفى عجیبى دارد به گونه اى که در بسیارى از موارد حق در نظر انسان باطل و باطل در نظر او حق جلوه گر مى شود. در ابتدا مى داند که باطل است ولى بر آن پافشارى مى کند و کم کم باطل را حق مى پندارد.

4ـ عدم انتظار تشویق بر کار نیک

اگر کار خوبى انجام داد منتظر تشویق و تقدیر نباشد و کار نیک را براى خدا انجام دهد.

امیدوارم که خداوند توفیق تواضع در همه شاخه ها و شعبش را به ما عنایت فرماید.

 

===========================================

پ.ن 1 : عمووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

 

پ.ن 2 :فردا روز تولد حضرت معصومه(س)و روز دختره ... این روز رو به همه ی دخترای گل و ماه و دوست داشتنی و مهربون و (از این دست کلمات هر چی دوست دارین بهش اضافه کنین !! چون حقمونه !Yah) تبریک میگم


نوشته شده در پنج شنبه 87/8/9ساعت 8:39 صبح توسط نظرات ( ) |

این مطلبو با هیجان بخونین :

چند شب قبل مسابقه ی صد و یک نفر داشت ... شبکه ی 3 ... نمیدونم دیدین یا نه ... شرکت کننده هاش آتش نشانا بودن ...

یه سوالای مسخره و آبکی ای از اینا میپرسیدن که من همشو با سرعت جواب میدادم ... منی که هیچ مطالعه ی خاصی ندارم  ... قصد توهین به آتش نشانای محترم رو ندارما ... ولی اینایی که اومده بودن اونجا حتی سوالای تخصصی خودشونو هم بلد نبودن ! ... یا مثلا این سوال رو ... ببینین چقدر مشکل و تخصصیه :

کدام گزینه هم دیداری ست هم شنیداری ؟

1- عکس

2- دیسکت

 3- اسلاید

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

تو رو خدا ببینین چقدر سوالای سختی میدن ؟! طفلکیا !!   

تازه اون کسی که اومده بود جواب بده وقتی میخواست گزینه رو انتخاب کنه با خوشحالی گفت : من کلاس کامپیوتر رفتما !!!!!!!!!!!Computer ... اینو گفت که مثلا همه بدونن ایشون خیلی واردن !!!!!!!

آخه یکی به من بگه عکس حرف میزنه یا اسلاید ؟!!!!!!!!  ...

و وقتی میخواستن ببینن بین تماشاگرا کیا گزینه ی درست رو انتخاب کردن دیدن حدود 20 نفرشون اشتباه جواب دادن !!!!!

خاک به سرم شد ماااااااااااااااادر

فکر کنم اینا از اون کسایی هستن که عکسا باهاشون حرف میزنن ! ...

نیازی به تجویز دکتر نیست  ... من خودم میگم که اینا همه از دم باید یه چند روزی برن امین آباد تا حالشون جا بیاد  ...

ولی دیشب برنامه شون عالی بود ... معلوم که بود کسایی که اومدن واقعا تحصیل کرده ن ... از ذوب آهن اومده بودن ... سوالا رو خیلی خوب جواب میدادن ... ولی یهویی شصت نفرشون با هم میباختن و مبلغ موجود در خزانه میشد حدود دو میلیون !!! ... کی میدونه دو میلیون چندتا صفر داره ؟!!Libra نیشخند ... ندید بدید نیستم ... ولی خب آدم یهویی دو میلیون تومن گیرش بیاد خب خیلیه هیپنوتیزم  ...


نوشته شده در سه شنبه 87/8/7ساعت 7:53 عصر توسط نظرات ( ) |

امروز مامان و بابا رفتن بیرون و قبل از رفتن مامان خانومی توصیه های لازم رو به بنده گفتند : 1- خونه رو مرتب کن . 2- ناهار درست کن . 3- درستو حتما بخون !! ... این مورد آخری دیگه واقعا نور علی نور بود ... آخه مثلا قرار بود یکی دو ساعته برن و برگردن ... من توی این مدت هم باید خونه رو مرتب میکردم ‍، هم ناهار درست میکردم و هم درس میخوندم ... آخه مگه میشههههههههه ؟!! ... منم با خیال راحت بعد از رفتنشون نشستم جلوی TV و دست به سیاه و سفید نزدم  !! ... دیدم ساعت یازده و نیم شد و هنوز نیومدن ... ناهاری هم در کار نیست ... گفتم اینطوری نمیشه ... باید خودم دست به کار بشم ... همین که تصمیم گرفتم پاشم برم توی آشپزخونه و مثل یه کدبانوی نمونه وایسم دور کار ییهو دیدم از بینیم داره شدیدا خون میاد ... سریع پاشدم یه دستمال برداشتم و نشستم تا خونش بند بیاد ... دیدم نخیر ... مثل اینکه این قصد بند اومدن نداره ... منم دستمال رو با یه چسب چسبوندم به بینیم(مثل اینایی دماغشونو عمل میکنن) و طی یه حرکت کاملا نمادین و زیبا برای درس عبرت سایرین پاشدم با خیال راحت رفتم سراغ غذا درست کردن ... به خاطر هوای گرم آشپزخونه و اینکه سرمو میگرفتم پایین تا حدود نیم ساعت شایدم 45 دقیقه ی بعد خونش بند نیومد ... ولی از اونجایی که ما خیلی پوستمون کلفته اصلا به روی خودمون نمی آوردیم و فقط هر از چند دقیقه دستمال رو عوض میکردیم ... حدودا 5 تا دستمال شد !! خواب ... ولی خب ... غذا به بهترین نحو و سریعترین زمان ممکن آماده شد و کسی نفهمید من تا ساعت یازده و نیم داشتم  TV میدیدم ... عصری وقتی به مامان گفتم چیکار کردم نزدیک بود کتک بخورم ... آخه طبق همون جمله ی معروف آبجی خانوم « بچه باید بزنی تو سرش تا آدم بشه  » ... البته ما که آدم بشو نیستیم ... این جمله رو واسه اونایی گفتن که هنوز امیدی بهشون هست !! نیشخند ...
نوشته شده در شنبه 87/8/4ساعت 9:39 عصر توسط نظرات ( ) |

اینم از حدیث سوم :

 

«حدیث اخلاقى: محبّت، مدارا کردن و میانه روى»

متن حدیث:

عن أبى الحسن قال التوّدد إلى النّاس نصف العقل و الرفق نصف المعیشة و ماعال امرء فى اقتصاد.(وسائل، ج 8، ح 3، باب 29 از ابواب العشرة)

ترجمه حدیث:                        

امام کاظم(علیه السلام) مى فرماید: جوشیدن با مردم و محبّت به آنها نصف عقل و مدارا کردن با آنها نصف زندگانى است میانه روى و اقتصاد در زندگى مانع فقر است.

شرح حدیث:

در جمله اوّل این روایت امام(علیه السلام) مى فرماید:

1 ـ التودّد إلى الناس نصف العقل:

جوشش با انسانها و محبّت با آنها نصف عقل است، چون انسان به تنهایى نمى تواند در برابر مشکلات مقاومت کند و نیاز به یارى دارد و در صورتى مى تواند یار و یاور پیدا کند که با مردم بجوشد، تا مردم هم با او بجوشند و یاریش کنند.

نکته لازم به ذکر این است که اخیراً عدّه اى از مسیحیها و بعضى از سنّیها در مقام تبلیغ راه تبلیغ خانه به خانه و چهره به چهره را انتخاب نموده اند و به جاى مخاطبهاى عام، مخاطب خاص انتخاب مى کنند. تجربه نشان داده که تأثیر این تبلیغ بیشتر است.

در میان مبلّغین مکتب اهل بیت(علیهم السلام)هم بعضى از این روش استفاده مى کنند و علاوه بر تبلیغ عمومى، از تبلیغ چهره به چهره به خصوص در مورد جوانان استفاده مى کنند، چون جوان مایل است که مورد توجّه باشد.

در حالات پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمّه هدى(علیهم السلام) تبلیغ چهره به چهره فراوان است.

2 ـ و الرفق نصف المعیشة:

مدارا کردن با مردم نصف زندگانى است. نقطه مقابل رفق، سخت گیرى کردن است. مردم از اطراف انسانهاى سخت گیر پراکنده مى شوند و به افرادى که آسان مى گیرند تمایل دارند.

منظور از آسان گرفتن، آسان گرفتن در احکام و قوانین نیست بلکه آسان گرفتن در اجراست، مثلا میخى به پاى شخصى فرو رفته که باید خارج شود گاهى پزشک بدون بى حس کردن آن را با خشونت از پاى فرد خارج مى کند و گاهى بى حس مى کند و با ملایمت خارج مى کند که به آن مرافقت مى گویند. این تفاوت در نحوه اجراست نه در قانون و ضابطه.

باید توجّه داشت که افرادى که مدارا مى کنند در همه کارها پیشرفت مى کنند.

3 ـ ما عال امرء فى اقتصاد:

کسانى که اقتصاد و میانه روى را در زندگى رعایت کنند فقیر نمى شوند. ریخت و پاشها جامعه را فقیر مى کند. کنگره ها و همایش هاى پر هزینه تشکیل مى شود که گاهى بى نتیجه و بى فایده است و یا سفرهاى خارجى بى فایده و پر هزینه، و یا بعضى از مسابقات پر خرج و پر هزینه و بى حاصل و یا کم حاصل، که این امور هم جامعه را فقیر مى کند.


نوشته شده در پنج شنبه 87/8/2ساعت 7:23 صبح توسط نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

Design By : Pichak