سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























خاطرات سرخوشانه

به آقای پدر میگم بابا میدونین 22 روز دیگه چه خبره ؟ خیال باطل... یه کم فکر میکنه و میگه : روز پدر که نیست ؟ ... من : !!! هان ؟!!!!!

آآآآه ... چه روزگار بی معرفتیه ! ... به مامان میگم میدونین چه خبره ؟ ... مامان ضایع میکنه و میخنده ... بعدش میگه نه ... من که نمیدونم ... تو میدونی ؟ ...

بعدش پرسید چی دوست داری برات بخرم ؟ ... یه لیست بلند بالا براش ردیف کردم  ... میگه نه ... من یه چیز دیگه میخوام بهت هدیه بدم ... فکر کنم هدیه امسال با هر سال فرق داره  ...

داداش برگشت تهران ... اصلا یادم نبود وگرنه قبل از اینکه بره مجبورش میکردم کادوشو بده ... چون اهل کادو فرستادن از راه دور نیست ... حتی اگه شیراز هم باشه باز خشکه حساب میکنه ! ... میگه من سلیقه ندارم ... خودت هر چی دوست داری بخر ... باید مجبورش میکردم هر جور شده برام کادو بگیره بعد میرفت


نوشته شده در سه شنبه 87/7/2ساعت 1:41 عصر توسط نظرات ( ) |


Design By : Pichak