خاطرات سرخوشانه
همیشه با خودم میگفتم چرا مردم اینقدر قدرنشناسن ؟ ... چرا هیچ کار خوبی رو نمیبینن ؟ ... چرا اینقدر به دولت و کاراش ایراد میگیرن ؟ ... و هزاران چرای دیگه ........... تا اینکه ............... داداش من دانشگاه امام صادق تهران درس میخونه ... خیلی از مسئولا توی دانشگاهشون رفت و آمد دارن ... خیلی جاهای ممنوعه هم میرن ... قرار ملاقات میذارن با احمدی نژاد و دار و دسته ش ... مقاله مینویسه و خلاصه خیلی توی این کاراس ... تا حدی که زمان انتخابات ریاست جمهوری داداش با چندتا از دوستاش اومدن شیراز و از اینجا رفتن به شهرستانای اطراف واسه تبلیغ آقای دکتر احمدی نژاد ! ... کله ش داغ بود و سخنرانی میکرد به قول خودش درحد تیم ملی !!! ... ولی حالا ............. میره و میاد میگه چرا احمدی نژاد اینطوری میکنه ؟ ... چرا این حرفو زد ؟ ... چرا این کارو کرد ؟ ... چرا اون کارایی که گفته بود رو نکرد ؟ ................. خلاصه اینکه حسابی شاکیه ... حدود یک سال قبل توی قوه ی قضاییه دعوت به همکاری شد برای انجام یه پروژه ی تحقیقاتی .......... تیر ماه بود که رفتیم مشهد ... جای دوستای باحال خودم خیلی خالی بود ... توی راه داداش شروع کرد به بحث کردن از همین پروژه ... که اونجا بقیه چه کارایی میکنن ... چه حرفایی زده میشه ... مسئولشون چقدر اختلاس میکنه و همه هم میدونن ... آخوندی اونجاس که همش دنبال صیغه کردن و این کاراس ... زنای همکارش چقدر پاپیچش میشن و به جای کار کردن میشینن در مورد اینکه برای درست کردن دلمه برگش باید چطوری باشه ساعتها با هم بحث میکنن !!!!!!!!!! ......... گفت نتیجه ی تحقیقات که از تلویزیون اعلام شد خیلی با مزه بود ... یکی از استانای کشور 600 درصد کاهش وقوع جرم داشت .... میگفت ما که 100 درصد بیشتر نداریم ... 500 درصد بقیه از کجا اومده ؟!!!!!!!! ... مثلا میخواستن بگن کارمون خیلی عالیه ... نتایجی که داداش و بقیه ی همکاراش اعلام کردن اصلا اینایی که اینا گفتن نبوده ! ... برای وقت گرفتن و رفتن پیش آقای شاهرودی چه پول هنگفتی به جیب میزنن و از اونطرف آقای شاهرودی چطوری بدون تحقیق مثلا یه اعدامی رو که جرمش کالا محرزه از چوبه ی دار پایین میکشه و میگه برو به سلامت ! ............... و خلاصه هزار جور حرف دیگه ........ مثل اینکه یکی یه سیلی زد توی گوشم ... از خواب غفلتی که سالهاست خودمو توش غرق کردم بیدار شدم ... شایدم نخواستم که بیدار بشم ... انگاری یکی تکونم داد : بسه دیگه .. به خودت بیا .. اینه جامعه ی اسلامی .. اینه حکوت مردم سالار .. میبینی مسئولاش که اینقدر جانماز آب میکشن چجور آدمایی بودن ؟ .. حالا باور کردی حرفایی که همه میزدن و تو میگفتی دوروغه ؟ ...... آره ... حالا دیگه باورم شد ... به قول بابا این مملکت رو فقط امام زمان نگه داشته وگرنه تا حالا باید از هم متلاشی میشد ... اینم از پست سیاسی ... مام بالاخره از این کارا کردیم ! ................................... پ ن : این خبر رو شنیدین ؟: جناب پریزیدنت بوش برای رفاه حال روزه داران عزیز قراره افطاری بده !!!! وای خدا ... یکی منو بگیره ... دارم میترکم از خنده ... وااااااااااااااااااای
Design By : Pichak |