خاطرات سرخوشانه
time time time
بعضی از کلمات انگلیسی آهنگ زیبایی دارن ... مثل این ... خوشم میاد ازش
... البته درسته که انگلیسیه ولی معناش در اصل یکیه ... چیزیه که میگذره
... هر لحظه ... باید باهاش همراه شد و از مشکلات گذشت ولی خیلی سخته ...
ای کاش گذشتن از مشکلات و اشتباهات خودخواسته هم به راحتی گذشت زمان بود
... گاهی وقتا فقط نیاز به زمان بیشتری داریم برای رسیدن به هدف ... ولی
متاسفانه یا خودمون صبر نداریم و به خودمون زمان نمیدیم یا زمانمون برای
رسیدن به اون چیزی که میخوایم کمه ... ولی خب در اصل قضیه هیچ فرقی نیست
... ناکامی ........
از اون بدتر وقتیه که خودت مسببش نباشی ولی واسه تو هم تاثیر داشته باشه
... اونوقت باید با این ناکامی چیکار کرد ؟ ... راهی هست برای خلاص شدن از
حس سرخوردگی , انتقام , خشم یا کلافگی ؟ ...
آخخخخ خدایا ... باران رحمتت کجاست ؟ ... واقعا بهش احتیاج دارم ...
اون تعداد اندکی که از موضوع باخبرن احساس منو باور نمیکنن ... فکر میکنن
من اینقدر پستم که بخوام انتقام بگیرم یا موقعیت رو درک نمیکنم و همه چیزو
خراب میکنم ... وقتی دختر خاله آدم که همیشه محرم راز بوده حرفتو نمیفهمه
دیگه از کی انتظار داری ؟ ...
خدا جون میدونم فقط تو میدونی و بس ... از هیچکس هم کمک نخواستم جز خودت
... کمکم کن و بهشون بفهمون که من همچین آدمی نیستم ... من بد هیچکس رو
نمیخوام ... حتی کسی که بدترین بلا رو سرم آورده ... آخه چطور میتونن
همچین فکری کنن ؟! ... حرفای دختر خالم که همیشه بهم کمک میکرد , حالا
آتیش به قلبم میزنه ... آخه چرا ؟ مگه چی از من دیده ؟ شاید باورش نمیشه
کسی با احساسات من بتونه جلوی خودشو بگیره و حرفی نزنه ... حق داره ...
خودش هیچوقت توی موقعیت من نبوده ... مطمئنم ... وگرنه این حرفا رو نمیزد
......................
اینا یه ذره از هزاران حرفی بود که توی دلمه ... توی این وبلاگ شاید کمتر
از انگشتای دو دست مطالبم اینطوری بوده و همش خاطره نوشتم ... دوس دارم
بازم برگردم به همون دوران ... اگه کسی اولین خاطره و آخرینشو بخونه کاملا
به تفاوت قلم پی میبره ... خودم اولش متوجه نبودم ... با تذکر چندتا از
دوستای گل که خیلی دقت دارن فهمیدم داره چه اتفاقی واسم میفته ... دلم
میخواد مثل اون اوایل بنویسم ... همونطوری شاد و سرخوش ... فارغ از غم
دنیا ...
مینوسم ... دوباره مینویسم ...
نقطه
سر خط
Design By : Pichak |