سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























خاطرات سرخوشانه

سلاااااااااااااام به همگی

ما دوباره اومدیم ...

خیلی دلم میخواست زودتر بیام و یه چیزی بنویسم ولی اصلا موقعیت و حالش پیش نمیومد و چیزی هم به ذهنم نمیرسید ... ولی دیشب دیگه گفتم حتما باید امروز بیام و بنویسم وگرنه ظلم بزرگی در حق مردم کشورم کردم !!!پوزخند ...

دیروز بعد از 40 روز پسر عمو جان از مکه برگشت ... به عنوان مبلّغ رفته بود ولی برای تمام کارا ازش استفاده میکردن یعنی یه جورایی بیگاری میکشیدن ازش !! ... این پسر عمو جان ما یه پسر کوچولوی یک سال و نیمه داره که خیلی به باباش وابسته بود ... ولی دیروز که باباشو دید اصلا تحویلش نگرفت و باهاش قهر کرد ... هر چی پسر عمو میرفت جلو که بغلش کنه ، جیغ میزد و فرار میکرد ... اینقدر دلم براش سوخت که نگو ... طفلک اشک تو چشاش جمع شده بود ولی کاری از دستش بر نمیومد ... صحنه ی خیلی رمانتیکی بود وقتی کم کم شروع کرد با پسرش بازی کردن و بالاخره تونست برای چند ثانیه بغلش کنهگریه‌آور ... هم زنش خسته شده بود هم خودش ... زنش میگفت قبل از اینکه بیاد بهش گفتم وقتی اومدی میخوام 10 روز از خونه برم بیرون و واسه خودم بگردم ولی پسر عمو هم گفته اتفاقا منم میخوام 10 روز بیام خونه و فقط بخوابم ... گفتیم طفلک بچه هاتون ... توی این 10 روز هیچ کسو ندارن ... باباشون که میخواد بخوابه مامانشونم که میخواد بره بگرده !!جالب بود  ... دیروز زن پسر عمو وقتی رفته بودیم خونشون دستمو میکشد و به طرف در میبرد و میگفت تو رو خدا ، حالا تشریف داشتین ! منم خودمو میکشیدم توی خونه و میگفتم نه نه اصلا نمیشه .. خیلی مزاحم شدیم .. باید بریمپوزخند ... بعدش که نشسته بودیم بهش گفتم اگه واسه شام درست کردن کمک میخواین من هستما ... اگه کباب میخواین درست کنین یا جوجه میخواین به سیخ بکشین بگین من انجام بدم ... اونم به قول معروف نه گذاشت نه برداشت و گفت نون و پنیر که سیخ نمیخواد !! خیلی خنده‌دار ... کلا من و اون در حال کلنجار رفتن دائمی با هم هستیم و همش سر به سر همدیگه میذاریم ...

خب حالا بریم سر موضوعی که باعث شد من خودمو موظف بدونم که بیام و بنویسم ...

دیشب سخنان گهرباری رو از زبان پریزیدنت محبوب کشورمون شنیدیم ... خیلی خوشحالم که دیشب به حرفاش گوش کردم ... چون اگه اینکارو نمیکردم هرگز متوجه اهمیت وجود زن و شخصیت والای اون نمیشدم ... نمیدونستم اگه خانوما نباشن ، آقایون تمام وقتشون به از سر و کول هم بالا رفتن میگذره ! ... نمیدونستم زنا به خاطر اینکه وزیر بهداشتمون یه مرده ، اعتصاب کردن و به شوهراشون نمیگن مریض شدن و اینقدر صبر میکنن تا به حال مرگ بیفتن× ...نمیدونستم جدیدا مریضا مستقیما به وزیر بهداشت دردشونو میگن و دکتر مکتر هیچ ارزش دیگه ای به جز یه فرد دکتر شده نداره ! ..........

دیشب وقتی این سخنان پر مغز رو از محمود جان شنیدیم من به اتفاق بابا و مامان و خان داداش خان همگی از شدت ذوق چندین بار قصد داشتیم با کوبیدن سر به دیوار و متلاشی کردن مغزمون از اینکه رئیس جمهوری به این فهیمی داریم ابراز خوشحالی کنیم ...

آخه تو تا حالا کجا بودی که کشفت نکرده بودیم ؟ ...

ازت ممنونیم که برای ساعتی باعث شاد کردن دل مردم ایران شدی

خیلی خنده‌دار

===================================

× از این پس به جای استفاده از جمله ی گنگ و نامانوس ((آقای لنکرانی فردی زحمتکش ، دلسوز و کارآمد است)) از واژه ی " هلو برو تو گلو " استفاده میشود ...


نوشته شده در جمعه 88/5/30ساعت 11:22 صبح توسط نظرات ( ) |


Design By : Pichak