سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























خاطرات سرخوشانه

دیشب یه حرفی از یه نفر شنیدم که نمیدونم چی بگم در موردش ... نمیدونم بگم منو بیدار کرد یا کشت ... هر چند اون منظور منو درست متوجه نشده بود ولی خب ، حرف دلشو زد ... نمیشه بهش ایراد گرفت چون نمیخواست دروغ بگه ولی حرفشو به بدترین شکل ممکن زد ... بعد هم گفت من آدم رکی هستم ... ولی به نظرم این رک بودن نیست ... ما با این حرف کار خودمونو برای شکستن دل دیگران توجیه میکنیم ... وقتی اون حرفو زد دستام بی حس شدن و به سختی تونستم جوابی به حرفش بدم ... سریع حرفمو تموم کردم و رفتم که بخوابم ولی تا نزدیکای صبح بیدار بودم ... همش به اون حرفش فکر میکردم و اینکه چرا باید یه نفر اینطوری با کسی حرف بزنه ؟ ... مگه من چیکار کرده بودم ؟ ...
این حرفا رو فقط به یه دلیل زدم ... اینکه اگه کسایی مثل اون هستن که آدمای رکی هستن ، یه کم بیشتر فکر کنن و ببینن وقتی یه حرفی رو که به نظرشون از روی رک بودن میزنن ، چه تاثیری روی طرف مقابلشون میذاره .......
الان خیلی حالم بهتر از دیشبه ولی هنوزم جواب سوالمو نگرفتم که چرا ......................... ؟‍ ...

پ . ن : نظرات وبلاگ تا اطلاع ثانوی خصوصی نیست

نوشته شده در چهارشنبه 88/2/9ساعت 10:44 صبح توسط نظرات ( ) |


Design By : Pichak