نمي دانم چرا خودت هم انگار يک جورايي موافقي براي گردن نهادن به تقدير، من که دلم لک زده براي لک زدن دلت البته نه براي هر کسي، دلم ترک خورده براي اينکه محض خاطر يک عمر چشم به راهي چشم بدوزي به يک راه دلم ، دلم سر مي رود براي يک لحظه انصافي که..............
دلم نمي آيد بنويسم نداري چقدر بد است که مي شود نويسنده اين نامه ها را از بس مثل هم درد کشيده بدون خواندن روي جلد شناخت پس هيج وقت نمي شود براي تو از زبان يک غريبه فرضي نوشت
.
سلام از يک شرجي مه گرفته
سلام براي دل عاشقت
به روزم و چشم به راه قدمت
فاطيما