سلام ، خوفي عمويي ؟
راستش وقتي داشتم آپتو ميخوندم ، ياد كلاس كامپيوتر خودم افتادم ، ببين قبل از كلاس ما ، يك كلاس ديگه اي بود كه بچه هاش با هزار جور بدبختي ، مساله ها رو حل ميكردن و بعد ذخيره ميكردن ، من كه يكمكي از كامپيوتر سر در مياوردم يه سرج مي كردم و تمام فايلهاي مربوط به درسمو پيدا مي كردم و هر چي استاد ميگفت من جلوتر به استاد ميگفتم و يواشكي به بچه ها ميرسوندم
عاشق تقلب رسوندم
بگذريم ، كه منم بيشترين خاطرات رو از اين كلاس دارم .
مواظب خودت باش و به رئيس دانشگاهتون بگو براي راحتي رفت و آمدتون ون تهيه كنه .
فعلا .